کیانا مربی هروی از رامسر هم در دل نوشته ای عاشقانه به امام رضا(ع) می گوید:
من خیلی خیلی خوشحالم که میتوانم از ستارهها بالاتر بنشینم و با تو حرف بزنم. خوشحالم که میتوانم شانهبهشانه روی کلمات راه بروم و مهتاب را لمس کنم و بهترین شعرهایم را با صدای بلند برایت بخوانم. پرندههای دورهگرد را تو به مقصد میرسانی و به آنها پناه میدهی و با روی باز از ما و مردم پذیرایی میکنی. باران گریههای چه کسی است، گل سرخ عطر که را دارد و خورشید برق نگاه کیست؟ ای امام هشتم من، مرا در پیراهن کودکیام ببین و کنار آیینهها بنشان و دستهایم را از عطر دعا پر کن. همة خوبیها را در جیبهایم بریز و سنگهای سرسخت را از سر راهم بردار و یکی از درهای سبز بهشت را به رویم باز کن. ای آنکه ابرهای کبود به یاد تو در آسمان راه میروند و ای آنکه زیباتر از تو کسی نیست. به دردِ و دلهایی برس که آنها را فریادرس نیست. از عشق تو پلی میسازم که مرا به تو برساند، از نام تو خانهای بنا میکنم که پای هیچ طوفانی به آن نرسد و از نگاه تو صبحی دیگر میآفرینم که خورشیدی هرگز غروب نکند.